متن در مورد چشمه ، متن کوتاه و ادبی درباره چشمه آب و رودخانه و جنگل و طبیعت

متن در مورد چشمه

متن در مورد چشمه ، متن کوتاه و ادبی درباره چشمه آب و رودخانه و جنگل و طبیعت
متن در مورد چشمه ، متن کوتاه و ادبی درباره چشمه آب و رودخانه و جنگل و طبیعت همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

متن در مورد چشمه

آن کس که شتاب دارد، عاشق نیست،
تشنه یی ست که معشوق را
چشمه ی آب شیرین تصور کرده است !
وقتی دوید و رسید و نوشید و ورم کرد،
رها می کند و می رود! محبوب،
چشمه ی آب شیرین نیست،
هوای خنک دم صبح است
⇔⇔⇔⇔

متن در مورد چشمه اب

سکوتم در خور فریاد و من خاموش خاموشم
کمی شهد تبسم را به جای غصه می نوشم
ترنم بر لبم، شعری دگر از سینه می آید
هجوم اشک گاهی میکند چون چشمه در جوشم

متن درباره چشمه اب

لحظه های زندگی
مثل چشمه مثل رود
گاه می جوشد ز سنگ
گاه می خواند سرود
سر به ساحل می زند
موج شط زندگی
لحظه ها چون نقطه ها
روی خط زندگی
⇔⇔⇔⇔

متن درباره چشمه

والدین از خود می پرسند
که چرا رودها زهرآگین هستند،
در حالیکه خود آن ها چشمه را
به سم آلوده کرده اند.
⇔⇔⇔⇔

متن درباره چشمه اب

بر فرو رفتگی‌های
این سنگ دست بکش…
و قرن‌ها عبور رودخانه را حس کن…
سنگ‌ها سخت عاشق می‌شوند!…
اما فراموش نمی‌کنند.

متن در مورد چشمه اب

کاشکی یک چشمه بودم
آه بال بگشوده به پای کوه
یا نشسته پای افرائی آرمیده
در دل یک جنگل انبوه
⇔⇔⇔⇔

متن در مورد چشمه

شب است؛
اکنون چشمه‌های جوشان همه‌گی
بلند آوا‌تر سخن می‌گویند.
و روانم نیز، چشمه‌ای جهنده است.
⇔⇔⇔⇔

متن در مورد چشمه اب

من همان دم
که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم
یک سره بر هر چه که هست
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست

متن درباره چشمه اب

ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
گرد خط او چشمهٔ کوثر بگرفت
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت
⇔⇔⇔⇔

متن درباره چشمه

دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم
تاریک و تهی پشت و پس آینه ماندیم
هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم
⇔⇔⇔⇔

متن درباره چشمه اب

همیشه چشمانت
دو چشمه‌اند در خواب‌هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می‌شود
می‌بینم بسترم سرشار از گُلِ عشقِ توست و
نم‌نم گیاه و سبزینه.
عشق تو آفتاب است؛
آنگاه که
درونم طلوع می‌کنی و می‌بینمت.

متن در مورد چشمه اب

چشمه ی جوشان شعـرم در سرم اندیشـه ها
تـــا بگویـــــم قـصه ی دل وارهــانم غـصــه ها
بــارش ابـــــر بهـــــارم بـــر زمیـــــن تشنــه لب
چون ببـــارم سبز گردد کوه و دشت و بیشـه ها
⇔⇔⇔⇔

متن در مورد چشمه

چشمه خشکیده‏ ی شعر مرا پر آب کن
بیت‏ های تشنه‏‏‏ و درمانده را سیراب کن
برگ های دفترم این روزها پژمرده اند
لااقل یک برگ را مهمان شعری ناب کن
⇔⇔⇔⇔

متن در مورد چشمه اب

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد

متن درباره چشمه اب

آغازین بامداد جهان است،
همچون گلی آشفته، دمیده از شب،
از نفسی نو برآمده از دریا،
باغی آبی شکوفا می‌شود.
همه چیز هنوز در هم است و در هم می‌آمیزد،
جنبش برگ‌ها، آواز پرندگان،
سُرِش بال‌ها،
چشمه‌هایی که می‌جوشند،
صدای بادها، صدای آب‌ها
نجوای سترگی
که با این همه از جنس سکوت است.

Comments